وقتی از «نوستالژی» حرف می زنیم، از چه چیزی حرف می زنیم؟

ساخت وبلاگ
انتشار در۲۹ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۲:۰۷ ب.ظ سرویس:یادداشت بدون دیدگاه 17 بازدید

وقتی از «نوستالژی» حرف می زنیم، از چه چیزی حرف می زنیم؟

مرتضی شمالی*:‌ معمولا در عصر غلبه ی رسانه ها و شبکه های اجتماعی، مسایل و دغدغه های عمومی نیز متاثر از این فضاها و خبرها و محتواهای تولید شده در آن شده است، اما نباید این واقعیت و فرصت را نادیده گرفت که به میانجی همین خبرها و پدیده های روزمره و پروبلماتیزه کردن آن ها، می توان پرسش های عمیق و حایز اهمیتی طرح کرد و در افق عصر و جغرافیای خود به آن پاسخ داد.

یکی از این پدیده های مبتلابه عموم مردم، توجه و علاقه ی روزافزون به نوستالژی و خاطره بازی با گذشته است. نگارنده در این نوشتار بر آن است که با آسیب شناسی این مفهوم و جایگاه و کارکرد آن در جامعه و روان افراد با وام گرفتن از کانت، فروید و نیچه، آثار زیان بار آن را نشان دهد.

واژه ی نوستالژی (Nostalgia) در فرهنگ لغت مریام-وبستر [۱] این گونه تعریف شده است:”حالت غم ناشی از دلتنگی برای وطن؛  اشتیاق عاقلانه و یا بیش از حد احساساتی (سانتی مانتال) برای بازگشت به یک یا چند دوره ی گذشته یا شرایط غیرقابل برگشت”.

این واژه که اخیرا با گسترش شبکه های اجتماعی در کشور ما نیز بسامد زیادی پیدا کرده است، نسبتی نیز با “پندار عصر طلایی” دارد. این پندار به طور خلاصه بیان می کند که همیشه یک گذشته ی دور و دیگر دست نیافتنی وجود دارد که مردم در آن خوشبختی و رضایت ذهنی و عینی بیشتری نسبت به وضعیت امروز داشته اند. ویژگی غالب این دوران می تواند سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی باشد.

آن چه مردم را به روی آوردن به امور نوستالژیک جلب می کند نه صرفا یادآوری خاطرات شیرین گذشته، که بازگشت به دوران عدم مسوولیت و نبود دغدغه های متعدد امروزی است، امری که خود را در تمنای بازگشت به کودکی نشان می دهد. نمونه هایی از این تمنا را می توان در شعر “من می خوام برگردم به کودکی”  یا “کاش آن روز از درخت سیب پایین نیامده بودم” از حسین پناهی می توان جست.

نمونه ی دیگر آن، جمله ای است که در فضای مجازی به وفور یافت می شود: “ای کاش به زمانی برمی گشتیم که تنها غم زندگیمان، شکستن نوک مدادمان بود”. واضح است که این تمنا به هیچ روی ناظر به دوره ای طلایی در گذشته نیست، بلکه صرفا خواهان سلب مسوولیت و تفکر از انسان است که نمونه ی اعلای آن را می توان دوران کودکی دانست.

کانت در ابتدای مقالهی «در پاسخ به پرسش: روشن‌گری چیست؟»، این جمله را شعار روشن‌گری می‌نامد: “روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده‌است. صغارت، ناتوانی در به‌کاربردن فهمِ خود بدون راهنمایی دیگری است. این صغارت، خودْ تحمیلی است اگر علت آن نه در سفیه بودن بلکه در فقدانِ عزم و شهامت در به کارگیری فهم خود بدون راهنمایی دیگری باشد. شعار روشنگری این است: Sapere aude «در به کار گیری فهم خود شهامت داشته باش” [۲] بنابراین با توجه به این سخن کانت، این خواسته ی نوستالژیک را باید قسمی تمایل ارتجاعی دانست.

از سوی دیگر نظریات فروید نیز به خوبی می تواند در تبیین این پدیده به ما کمک کند. فروید در تبیین ساختار روان آدمی، علاوه بر رانه یا سائق “اروس” (Eros) که به مجموعه ی غرایز نگهدارنده ی زندگی گفته می شود و غریزه ی جنسی نیز از جمله ی آن است، رانه­ی مرگ یا تاناتوس (Tanatos) را معرفی می کند که نماینده ی تمایل ارگانیسم و سلول های آن برای بازگشت به حالت بی جانی است [۳]. در واقع این کشف بزرگ فروید بود که در دل حیات، نیرویی را با تمایل به سوی مرگ یافت تاثیر متقابل این رانه ی اروس و مرگ پیش برنده ی زیست آدمی است. این بی جانی و مرگ بیش از آن که رو به آینده و اتمام حیات داشته باشد، معطوف به گذشته و پیش از حیات است. حتی تمایلات کودک (به طور کلی انسان) به مادر خود که از پایه های روانکاوی فروید است، به گونه ای نشان دهنده ی تمایل او به بازگشت به دامن مادر، رحم او و در نتیجه بازگشت به دوره ی پیش از حیات است [۴]. بنابراین می توان توجه روزافزون به نوستالژی را با رویکردی روان شناختی، تمایلی “ناآگاهانه” دانست که در تقابل با رانه ی اروس و شور زندگی است.

نمی توان از شور زندگی نام برد و از نیچه فیلسوف زندگی یاد نکرد. نیچه یک زندگی باور بود و اصلی ترین ارزش را خود زندگی می دانست و آن را نسبت به هر عامل دیگری از جمله فرهنگ برتری می داد. سبک نوشتاری او نه مبتنی بر نگارش آکادمیک که بر اساس گزین گویی بود [۵]. او در یکی از گزین گویه های درخشان خود می گوید: “چیست آنچه قهرمان را می‌سازد؟ مواجهه ی هم زمان فرد با بزرگ‌ترین رنج و بزرگ‌ترین امید”. در واقع نوستالژی به گونه ای فرار از واقعیت و ارزش بنیادین زندگی است. بازگشت به دوره ی صغارت انسان و رضایتی پیشاآگاهانه و پیشاانسانی از نیندیشیدن و تکیه بر غریزه و هر اقتدار بیرونی است. مشخصا چنین رویکردی نه صرف یک واکنش احساسی، که بازنمایی نیرویی غریزی و ناخودآگاه است که انسان را خودآیین و متکی به خرد خود نمی خواهد.

علاوه بر موارد فوق، می توان از منظر جامعه شناسی نیز به نوستالژی نگاه کرد. صرف خاطره بازی با آن چه در کودکی بخش کثیری از جوانان در دهه های پنجاه و شصت رخ داده است، نادیده گرفتن وضعیت اجتماعی حاکم در آن سال ها، و در نتیجه صرف نظر کردن از پیشرفت های روی داده در ذهن و زیست انسان ایرانی است. به عنوان مثال با مقایسه ی وضعیت زنان، خودآگاهی انسانی و بسیاری از شاخصه های رشد اجتماعی در آن زمان با اکنون، می توان تفاوت چشمگیر اکنون با آن دوران را مشاهده کرد. بازگشت به گذشته یعنی حرکتی خلاف تمامی پیشرفت های مذکور و پذیرفتن جامعه ی چند دهه ی پیش د رهمه ی ابعاد و تمام نقایص و کمبودهای ذهنی و عینی.

در مجموع نوستالژی با مخالفت با ارزش بنیادین زندگی خواهان بازگشت به دوره ی صغارت انسان و رضایتی پیشاآگاهانه از نیندیشیدن و حتی تمنای بازگشت به دوران پیش از حیات است. جامعه ای با این رویکرد در اعضای آن، نمی تواند در راستای کمال و تحقق و رشد استعدادهای انسانی خود گام بردارد.

*دانشجوی دکتری و اهل بیرم لارستان

منابع:

  • merriam-webster.com
  • mahmag.org/farsi/philostudies.php?itemid=1392
  • “مارتا فروید”، نیکول روزن، ترجمه ی شهرزاد همامی، نشر شورآفرین
  • “مبانی نقد ادبی”، ویلفرد گرین، ترجمه ی فرزانه ی طاهری، انتشارات نیلوفر
  • درسگفتار “نیچه” از کاوه ی بهبهانی، ۳danet.ir

از این نویسنده بخوانید:

چالش «بلاک کردن فحاشان» از منظر مطالعات فرهنگی


شهرستان خنج...
ما را در سایت شهرستان خنج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خنجی up بازدید : 384 تاريخ : پنجشنبه 29 تير 1396 ساعت: 18:10

خبرنامه