در سوگ سومین روز درگذشت معلم و دوستدار کتاب در اوز

ساخت وبلاگ

*احمد خضری: بیشتر آشنائی من با او در زمان خدمتم در مسئولیت های اداری آموزش و پرورش بود که او در مسئولیت های مالی خدمت می کرد. وی به دلیل رابطه خوبش با مقامات فرادستی اعتبارات خوبی برای منطقه اخذ می کرد و در کارش پیوسته موفق بود. خیلی زودتر از من بازنشسته شد ولی تقریباً بعد از بازنشستگی همه روزه به اداره می آمد و اگر روزی نمی آمد ما بهش زنگ می زدیم. او مقدم الکارکنان بود و در زمان نزدیکی به بازنشستگی اش در ورود و خروج از اداره آزاد بود.


در ماه دو بار یا بیشتر به ماموریت سه روزه و چهار روزه اداری به شیراز می رفت و به هنگام بازگشت چمدانش پر از کتاب و مجله بود. اغلب کتابفروشان قدیمی شیراز او را می شناختند و حتی برایش کتاب های جدید کنار گذاشته که سایر همکاران از شیراز برایش می آوردند. حتما در منزلش کتابخانه ای افزون بر ۲ هزار جلد کتاب دارد. و نمی دانم وراث با این کتاب ها چه کنند؟
بالاخره من هم بازنشسته شدم و با دوستان روزنامه زدیم. یکی از مراجعان همیشگی او بود که همکارانم خانم ها نامدار و سمیعی از او پذیرائی می کردند و از گفتارش لذت می بردند. بدون اینکه بپرسیم درباره تاریخ اوز و سرگذشت و خاطره خودش صحبت می کرد . این رفتارش مرا به یاد جمله تولستوی می اندازد که می نویسد:«تاریخ نگاران شبیه افراد ناشنوا هستند و مدام به پرسش های نپرسیده پاسخ می گویند.» در اجتماع کمتر ظاهر می شد. اصولاً آدم ساکت و کم حرفی بود ولی برای نقل خاطرات و سرگذشتش و تاریخ اوز هیچ کس حریفش نبود. از درس خواندن، کتاب خواندن، معلم شدن، از یارانش و حتی از کنسرت رایگان سوسن خواننده در آن دیار و از همه چیز برایمان تعریف می کرد. یادداشت های او که در عصر اوز و پسین اوز چاپ شد بسیار جالب و مورد توجه خوانندگان بود قرار بود این یادداشت ها کتاب شود. می گفت تاریخ سرگذشت پادشاهان و حاکمان و کشتار و خونریزی ها نیست . تاریخ یعنی زندگی مردم را بازگو کردن یعنی رنج ها و شادی ها و نحوه گذران زندگی مردم را نوشتن است. به صادق هدایت معتقد بود و می گفت: نویسندگی شغل نیست چون ممر درآمد و سود نیست. ولی نویسندگی عشق است.
صحبت از مرحوم عبداله کمالی فرزند جعفر است. مردی که از کودکی تا لحظه مرگ با کتاب مانوس بود. در سال ۱۳۱۹ در اوز به دنیا آمد. دوران کودکیش در میناب بود چون پدرش شهردار میناب بود. روزی برایمان تعریف کرد: چون علاقمند به کتاب و مجله بودم پدرم اکثر مجلات و نشریات را برایم مشترک بود و از طریق پست به دستم می رسید. اما کارکنان پست نشریات مرا باز کرده و پس از مطالعه کامل و پاره کردن جلدهای آن بعد از یک هفته دیگر به من می رساندند ولی من راضی بودم و خوشحال چون هم خودم و هم کسانی دیگر از آنها استفاده می کردند.
برای معلم شدن باید به دانشسرا می رفتم و دانشسرا امتحان ورودی داشت. یادم می آید که ساعت ۴ صبح روز جمعه به اتفاق دوستم هدایت اله نامی با دوچرخه از اوز به لار رفته و ساعت ۸ صبح در جلسه امتحان شرکت و هر ۲ قبول شدیم و در جهرم به تحصیل پرداختیم. در روستاهای کهنه، گلار و قلات و دبستان های بازرگانی، بدری و پروین اعتصامی شهر اوز به تدریس پرداخته و سپس به محل دوران کودکیش میناب منتقل می شود. می گفت: بسیاری از همکلاسی ها همکار من شدند. یک سال در دبستان حافظ تدریس کرد سال بعد مدیر دبستان شد. سال ۱۳۴۸ از او درخواست می شود که مسئولیت آموزش و پرورش شهرستان میناب را قبول کند که نمی پذیرد ولی او را به سمت مسئول حسابداری منصوب می کنند.


پس از انقلاب به اوز برگشت و تا پایان بازنشستگی در سمت های آمار و بودجه و حسابداری برای آموزش و پرورش اوز مشغول بود.
شادروان عبداله کمالی پس از ۸۳ سال سن در روز سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲ بدرود حیات گفت. مرحوم کمالی که به رئیس عبداله و مشتی عبداله معروف بود یکی از دوستداران کتاب و قلم بود. که متاسفانه جریان زمین لرزه اخیر باعث شد تا اداره ارشاد، دبیرخانه پایتخت کتاب، خانه مطبوعات و مدیران رسانه های شهرستان نتوانند او را با آئین نویسندگی و مطبوعاتی تشییع کنند.
عصر اوز مصاحبه کامل با وی را در شماره ۶۶ ( تاریخ شهریور ۱۳۹۳) به طور کامل چاپ کرده است. یکی از فرزندان وی معلول که مانند کتاب مانوس او بود. روحش شاد باد.
پسین اوز – ضایعه درگذشت عبداله کمالی فرهنگی و نویسنده را به جامعه فرهنگی و مطبوعاتی و خانواده محترمشان تسلیت می گوید.
*مدیرمسئول پسین اوز

لینک کوتاه: http://pasineevaz.com/?p=18440

شهرستان خنج...
ما را در سایت شهرستان خنج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خنجی up بازدید : 71 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1402 ساعت: 12:50

خبرنامه