انتشار در۱۶ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۲۲ ب.ظ
سرویس:برگزیده ها
بدون دیدگاه
11 بازدید
ماجرای یک شکارچی لارستانی که رزمندهای دلاور شد
دانیال افتخاری: با اینکه ۲۹ سال گذشته، اما هنوز هم نشستن پای صحبت بعضی از مردانِ وادی ایثار و رشادت و اخلاص، شیرین و جذاب است.
در یک روز تعطیل و گرم، به اتاقی ساده در خانهای ساده و قدیمی میرویم تا رزمندهای پیشکسوت را ملاقات کنیم؛ کسی که بدون پیشزمینه خاصی، همان روزهای نخست جنگِ ۸ ساله به جبههها میرود و چندین نوبت تا واپسین روزهای دفاع جانانهی ملت، به جبهه میرود. هرچند خودش دقیق به یاد ندارد که مجموعاً چند ماه جبهه بوده اما به گفته فرزند بزرگترش، زمان زیادی را آنجا سپری کرده و البته با وسیله نقلیهاش در رفتوآمد بوده است.
***
حاج علی افشار پیرمرد ۹۲ سالهی لاری همصحبت آقای موحدی در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان بود که هرچند مدتی است توان راه رفتنش کم شده، اما سرزنده و قبراق خاطرات جبههها را با جزئیات برایمان گفت. این مرد مخلص که سالها در دشت و بیابان به کار شکار مشغول بوده، در روزهای نابِ ایثار و شهادت، تلنگری به خود میزند…. زن و فرزند و زندگی را رها میکند و میرود تا بجای جستجوی طعمه در طبیعت، دشمنی را شکار کند که پا به خاک پاک میهن نهاده و سودای تجاوز به جای جای ایران اسلامی دارد!
■ تحولی در درون…
او خاطرات شیرینش را از اینجا شروع میکند که از شکار کردنی پرماجرا به شهر بازمیگشته… «در کوه و دشت بعد از اینکه از کوهی به ته دره سقوط کردم، ناگهان روی درختی پرت شدم و آسیب دیدم؛ دوستانم فکر کردند مردهام! اما خدا میخواست عمرم به دنیا باشد؛ گویا با من هنوز کار داشت!» حاج علی که در آن سالها با وانت بار خود مشغول کار و حمل وسایل و بار مردم و مغازهداران بوده، در ادامه میگوید در حین بازگشت از کوه و شکار به شهر، از جلو سپاه سابق لار (سی متری فرمانداری) عبور میکند و میبیند تعداد زیادی جوان و نوجوان به همراه پدران و مادران ایستادهاند و منتظر اعزام به جبهه هستند. پیرمرد پاکسیرت داستان ما اینجا به خود نهیبی میزند که «روا نیست این جوانان با وجود سختیِ دل کندن از والدینشان مشتاقانه به جنگ بروند و من اینجا به زندگی و شکار مشغول باشم!»
برای اعزام به جبهه هرچند به حاج علی میگویند جا نداریم اما او سر از پا نشناخته ساعتی بعد با یک آمبولانس که عازم جبههها بود میرود و در نزدیکی جهرم، به یاران و دوستانش ملحق میشود؛ رزمندگانی همچون زندهیاد حاج غلامعباس جهانگیری، صمد شریفی و حاج اسدالله عسکریزاده، که از دیدنش تعجب میکنند. نکته جالبی که حاج علی افشار اینجا ذکر میکند، حضور آقای اسعد زاهدی رییس سابق دانشگاه آزاد و بخشدار آن زمانِ خنج در میان جمع است؛ اما بزرگترهای گروه او را از ادامه راه بازمیدارند و به او میگویند که الان وقت حضور در مسئولیت بخشداری است که آن هم دست کمی از جهاد در جبههها ندارد. اما اینجاست که زاهدیِ جوان و مشتاق دفاع، گریهکنان به سوی شهر خود بازمیگردد.
این مرد بیادعای جبههها، از حضورش در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر میگوید و گویا یکی از معدود سفرهایش به مناطق است که تسویه حساب آن را (به عنوان حکم حضور در جبهه) دریافت کرده است. از بعضی رزمندگان لاری بسیار یاد میکند؛ حاج اسماعیل عسکریزاده، ابراهیم اخلاقی، وحید انصاری لاری، شهید ایرج غلامی و تعدادی که گاهی اسامیشان به خاطرش نمیآید. حاج علی با وجود اینکه در آن سالها حدودا ۶۰ سال داشته اما همچون بسیاری جوانان، شاداب و پرتوان در خدمت دفاع از میهن اسلامی است. آشناییاش با کوه و دشت و طبیعت و همچنین داشتنِ مجوز شکار و آشنایی با سلاح، او را در راه رفتن به مناطق عملیاتی کمک ویژه کرده است؛ چه اینکه در صحبتهایش چند بار اشاره کرد که پس از نخستین سفرش به جبهه، به نوعی راه برایش باز شد و گاهی از بیراهه به مناطق میرفت! و در جمع رزمندگان حضور مییافت. اسلحه برایش عادی بوده و مثل بعضی جوانان تازهکار، کار نظامی برای حاج علی افشار چندان سخت نبود.
■ خدمت مخلصانه به مجروحان جنگ
از سوی سردار رشید لارستان شهید نجفعلی مفید مسئول انتقال مصدومان، بازگرداندن رزمندگان به پشت خط مقدم و از این دست کارها شده بود. در صحبتها و خاطراتش از بسیاری از بسیجیان و ایثارگران لارستانی یاد میکند و شهیدان زیادی را هم از نزدیک دیده است. ساده سخن میگفت اما در آن میشد نشان اخلاص و ایثار بچههای جنگ را حس کرد؛ آنجا که ماجرای عملیاتی را برایمان گفت که دو روز و دو شب به طول انجامید. حاج علی میگوید: وقتی پیشروی کردیم و به پادگان مرزیِ «زید» رسیدیم، دیدیم گروهی از رزمندگان گرفتار آتش شدید دشمناند؛ یکی از آنها تقاضای آب کرد و من که دو قمقمه آب داشتم به آنان دادم. اما بیشتر آن سربازان، تنها چند قطره آب به دهان میرساندند و قمقمه را به نفر بعد میدادند؛ حتی تعدادی در این بین شهید شدند… یک قمقمه آب را ظاهراً ۳۰ نفر خوردند! و این نشان از فداکاری و رشادت رزمندگان عزیز داشت. یا وقتی در ادامه همین خاطرات- در حالی که قطره اشکی از گوشه چشمان پیرمرد زندهدل قصه ما جاری بود- میگفت: لودری که در کنار سنگرها مشغول کار بود، رانندهاش زیر آتش مداوم دشمن شهید میشد و بلافاصله رزمندهای دیگر جایگزین او میشد؛ او هم به سرعت شهید میشد و نفرات بعدی جایگزین میشدند تا نمادی از یک کوشش جهادی و خستگیناپذیر باشد…
حاج علی افشار که در جبههها بسیاری او را «مشهدی علی» صدا میزدند، بدون هیچ ادعا و تفاخری، از زحماتش برای نجات مجروحان جنگ میگفت؛ البته این را هم تأکید کرد که تنها مددرسانِ مجروحانِ لاری نبوده، و تا جایی که میتوانسته با آمبولانسی که در اختیار داشته رزمندگان دیگر شهرها را هم به مراکز درمانی میرسانده است؛ به عنوان نمونه، یک زخمی بدحال را به بیمارستان اهواز میرساند (که البته به یاد نمیآورد اهل کجا بود) و با وجود حضور افراد ضد انقلاب در اطراف آن منطقه، تا آخرین لحظه بالای سر بیمار میماند تا او را از بیمارستان مرخص میکنند. (به احتمال زیاد این مجروح، یکی از فرماندهان گمنام ۸ سال دفاع مقدس بوده که میخواسته دوباره به مناطق عملیاتی بازگردد و نیروها را هدایت کند.)
او در جریان آزادسازی خرمشهر قهرمان، حتی چند ساعتی به جنگ تن به تن با بعثیها پرداخته، اما خودش میگوید: «از آنجا که مسجد جامع خرمشهر پر از مجروح و جانباز بود، مرا صدا زدند که به داد آنان برسم.» حاج علی افشار چندین نوبت به جبههها رفته و به گفته خودش تا چند روز مانده به پذیرش قطعنامه در مناطق حضور داشته است؛ هرچند که تعداد دفعات و ماههای حضورش را دقیق به یاد نمیآورد. این مرد پرتلاش و مخلص، از شهیدانی یاد میکند که با آنان همسنگر بوده و حتی جریان شهادتشان را هم دیده است؛ شهیدان باقر زارع، ایرج غلامی، عباس شریفی و عبدالحمید رویینا نامهایی است که در خاطراتش ذکر میکند.
و اینگونه مرد کوه و دشت، که روزگاری شکارچی حیوانات و پرندگان بود، اکنون میشود پیشکسوتی با کولهباری از خاطرات و تجربیات دفاع مقدس؛ دفاعی که سرتاسر آن ایثار و شجاعت و مردانگی بود و از خودبینی، حرص و سستی در کار اثری نبود. در سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) بهتر از قبل فهمیدیم که چگونه یک سخن سادهی آن رهبر الهی، پیر و جوان را مشتاقانه به جبهههای نبرد میکشاند.
درود به روان پاک آن امام سفر کرده و سلام بر همه شهیدان خونینکفن این سرزمین اسلامی و دست مریزاد به یکایک جانبازان سرافراز و آزادگان عزیز…
شهرستان خنج...
ما را در سایت شهرستان خنج دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : خنجی up بازدید : 300 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 15:37