«خالی از ماه» مجموعه شعر «سارا جمال‌زاده» منتشر شد+ گفت‌وگو با شاعر

انتشار در14 آوریل 2021 ساعت 4:37 ق.ظ سرویس:برگزیده ها بدون دیدگاه 105 بازدید

«خالی از ماه» مجموعه شعر «سارا جمال‌زاده» منتشر شد+ گفت‌وگو با شاعر

زینب دلام/ آفتاب لارستان: گاهی تلنگری باعث می‌شود استعدادهایی که مدت‌ها به آن توجه نشده بود و شاید نادیده گرفته شده بود به یکباره شکوفا شود؛ «سارا جمال‌زاده» شاعر جوان لاری که شاید بسیاری از دوستداران شعرهای عاشقانه در لار وی را می‌شناسند و صفحه‌اش را در اینستاگرام دنبال می‌کنند با پیشنهاد و تشویق برادرش، در حالی که سال‌ها از شعر فاصله گرفته بود و به آرایشگری مشغول بود، دوباره به شعر گفتن روی آورد و اشعارش را در فضای مجازی منتشر کرد؛ وی که به تازگی کتاب شعری نیز به اسم «خالی از ماه» به چاپ رسانده است، گفت و گویی با آفتاب لارستان داشته است که در ادامه می‌خوانید:

***

لطفا برای شروع بحث خودتان را معرفی کنید؟

سارا جمال‌زاده، متولد ۷ مرداد سال ۶۴ هستم، دیپلم ادبیات دارم و آرایشگرم

چه شد که به سمت شعر رفتید؟

از سال دوم دبیرستان که وارد رشته ادبیات شدم خیلی به شعر علاقه داشتم و از همان زمان نیز شعر می‌گفتم، البته در آن موقع شعرهایم در این حد پخته نبود، اما مدیر دبیرستان، «خانم جهاندیده»، دوستانم و خانواده‌ام در این راه خیلی به من کمک می‌کردند و مشوقم بودند.

از ۲۲ سالگی به بعد به دلایل شخصی دیگر شعر نگفتم و چندین سال از این مسیر دور شدم تا اینکه نزدیک به یک سال و نیم پیش، برادرم مرا تشویق کرد که در فضای مجازی صفحه‌ای باز کنم و اشعارم را در آنجا منتشر کنم و این مسیر را ادامه دهم و از آن زمان به بعد، دوباره به شعر گفتن روی آوردم و می‌توانم بگویم که دقیقا در همین یک و سال و نیم خیلی موفق بودم.

شعرهایی که الآن در صفحه اینستاگرام منتشر می‌کنم شعرهای جدیدم است و شعرهای گذشته‌ام فقط در دفتر است، چون فکر می‌کنم با توجه به سن من در آن موقع، شعرهایم ناپخته و بچگانه‌تر است!

مخاطب شعرهایتان چه افراد و گروه‌هایی هستند؟

شعرهایم عاشقانه و احساسی است و مخاطب از قشری خاصی ندارم.

در اشعارتان بیشتر از کدام شاعر الهام می‌گیرید؟

اشعار «فروع فرخزاد»، سبک و حس و حال آن را خیلی دوست دارم و با الهام از اشعار ایشان شعر می‌گویم.

اشعارتان بیشتر در چه قالبی است؟

چهارپاره، غزل و گاهی مثنوی

در نشست‌های ادبی شهرستان هم شرکت می‌کنید؟

نه متاسفانه، اصلا فرصت نکرده‌ام، چون سال‌ها از شعر دور بوده‌ام و الآن به‌خاطر شغلم، با اینکه چندبار به من پیشنهاد داده‌اند که به مجالس ادبی بروم، اما با ساعت شغلی‌ام (آرایشگری) همخوانی ندارد.

اشاره کردید که اشعارتان را در اینستاگرام منتشر می کنید، واکنش مردم به شعرهایتان چه بوده است؟

واکنش مردم واقعا خوب بوده است و با تعریف و تمجیدی که از اشعارم می‌کنند مشوق‌های خوبی برایم بوده‌اند و با اینکه پیج جدیدی زده بودم، در مدت چند ماه، تعداد فالوورهای پیجم بسیار بالا رفت.

شما یک کتاب شعر منتشر کرده‌اید، می‌توانید کمی در مورد آن توضیح دهید؟

در این یک سالی که پیج اینستا را فعال کردم و اشعارم را در آنجا منتشر کردم، انتشارات «حوزه مشق» از کرج که شعرهایم را دیده بود به من پیام داد و گفت که اگر تمایل دارید ما اشعارتان را منتشر می‌کنیم، من هم تعدادی از شعرهایم را جمع‌آوری کردم که در کتاب منتشر شد.

اواخر مهرماه بود که تصمیم گرفتم کتابم را چاپ کنم و حدود یک ماه و نیم پیش (اواخر بهمن ماه) کتابم به چاپ رسید، اسم کتابم هم «خالی از ماه» است؛ البته در حال حاضر نیز، قصد دارم کتاب شعر دیگری با همکاری چند نفر از شاعران لاری منتشر کنم.

با شاعران مطرح لاری هم در ارتباط هستید؟

نه متاسفانه، همان‌طور که گفتم موفق نشده‌ام در انجمن‌های ادبی شهر شرکت کنم و با آن‌ها در ارتباط نیستم.

اگر بخواهید صحبتی با افرادی که همیشه اشعارشان را در دفترهایشان می‌نویسند و هیچ‌گاه منتشر نمی‌کنند داشته باشید چه می‌گویید؟

سال‌ها پیش خیلی دوست داشتم کتابم را چاپ کنم، اما به دلیل مسائل مادی و… نتوانستم این کار را بکنم، اما الآن از همه آن‌ها می‌خواهم که این کار را انجام دهند چون حس و حال خیلی خوبی دارد و حالی دارد که قابل توصیف نیست.

در پایان، کتابم را همان‌طور که همیشه گفته‌ام، به افرادی که دوستشان دارم تقدیم می کنم.

در ادامه، یکی از اشعار «سارا جمال‌زاده» را باهم می‌خوانیم:

دلتنگ شدم باز وَ از تو خبری نیست/ جز ماهِ رخت طفل ِدلم را پدری نیست

آرام ِ دلم بودی و دلشوره‌ی یک شهر/ آرامِ جهان گشتی و… ما را ثمری نیست

در سوره‌ی لبخندِ تو کافر شدم، ای وای/ در بندِ تو می‌مانم و قصدِ سفری نیست

در وصفِ نگاهت غزلی تازه سرودم/ هیهات که بی تو شبِ من را سحری نیست

بر صفحه‌ی دیـوارِ دلم پنجره بودی/ پرواز قشنگ است ولی بال و پری نیست

عشقت شده در دشتِ دلم جنگلی اما/ در دستِ تو جز تلخیِ زهرِ تبری نیست

در قهوه‌ایِ چشمِ تو و تلخیِ دنیا/ یک قهوه‌ی تلخ است ولیکن قجری نیست

از شوخیِ چشمانِ تو و بازیِ تقدیر/ تلخ است دهانِ من و… اما شِکَری نیست

من حسرتِ دنیا، تو نظر کرده‌ی تقدیر/ در جانِ منی و… ز تو اما خبری نیست