مریم جعفری آذرمانی شاعر و منتقد شناخته شده کشور به تازگی نقدی بر سه شعر «صادق اخضری» در پایگاه نقد شعر نوشته است. صادق اخضری شاعر لاری و عضو انجمن شعر آفتاب این شهر است. اشعار اخضری و نقد آذرمانی را در ادامه بخوانید:
***
عنوان شعر اول: غزل ۸۳
ناله ی رود در دل آتش
وقت مردن اثر نخواهد کرد
اقتضای طبیعتش این است
رحم بر خشک و تر نخواهد کرد
در گلستان گلوی گل ها را
تیر آتش نشانه رفته ولی
هیچ پروانه ای برابر تیر
سینه اش را سپر نخواهد کرد
تنگ تر می کنند هر لحظه
شعله ها حلقه ی محاصره را
باغبان بیمه کرده باغش را
به خیالش ضرر نخواهد کرد
در فضا هر بنفشه می سوزد
جیغ های بنفش می پیچد
جز کلاغان آسمان کبود
هیچ کس را خبر نخواهد کرد
باغ امروز خودکشی کرد و
تبر از اتهام تبریه شد
مرگ هم باغ را نجات نداد
مرگ، شق القمر نخواهد کرد
صادق اخضری/ سوم خرداد ماه ۹۶
***
عنوان شعر دوم : غزل ۸۰
دستانم از روز کوتاه
شب بی محابا بلند است
رمز عبور از زمستان
در دست بالا بلند است
شب، ناخودآگاه مشکی است
تا صبح دیماه مشکی است
بر شانه اش می فشاند
گیسوی یلدا بلند است
من را ندیدی و من هم
انکار کردم خودم را
در کوچه های علی چپ
دیوار حاشا بلند است
فردا که خورشید آید
من نیستم تا ببینم
لعنت بر آن آتشی که
از گور فردا بلند است
فانوس من سهمم از تو
یک سایه ی روسیاه است
افتاده عکس تو در آب
اقبال دریا بلند است
صادق اخضری/ ۱۷ فروردین ماه ۹۶
عنوان شعر سوم …:
دست بردار نباشد، همه آخر برود
شرف و حیثیت مرد سراسر برود
مرد دیوانه شده، دفتر او خط خطی است
بس که با کاغذ و خودکار و قلم ور برود
توی دریاچه ی چشمان تو توری پهن است
عاشق این بار محال است قسر در برود
شیرفهم است دل اما زده خود را به خری
حرف کی توی کت کرّه ی یک خر برود
هیچ تاثیر ندارد تِمِ آهن در سنگ
صبح تا شب اگر این کوفته منبر برود
واقعاً معجزه ای هست که در جنگل عشق
سرو دنبال تبر ماده پی نر برود
این قلندر سر شب تا به سحر بیدار است
روز با یاد خیال تو به بستر برود
با یکی ناز کنی خنده کنی، خنده ی تو
رژه روی عصب عاشق دیگر برود
ساره مثل تو اگر ناز کند، ابراهیم
با چه رویی به در خیمه ی هاجر برود؟
آن قَدر شعر برای تو بخواند امشب
تا دلت خسته شود حوصله ات سر برود
بین لب های تو و دوست حیا مرز شده
دوست دارد که از این مرز فراتر برود
صادق اخضری/ ۲۱ بهمن ماه ۹۵
***
نقد این شعر از: مریم جعفری آذرمانی
با توجه به اینکه زیر هر سه شعر، تاریخ سرایش آنها ذکر شده، میبینیم که با گذشتِ زمان، شاعر پیشرفت قابل ملاحظهای داشته است. مخصوصاً دو شعر اول که در ۹۶ سروده شده، نسبت به شعر سوم که در اواخر ۹۵ گفته شده، بسیار کاملتر و درستتر و خلاقانهترند.
شعر اول:
این شعر در وزنی آشنا و روان و همچنین با بیانی مشخص و بدونِ پیچیدگی سروده شده است، ساختارِ زبانی و نحوی شعر، دارای نظمی درونیست؛ یعنی تمامِ عبارات در یک شیوۀ نحوی بیان شدهاند و نوعی سبکِ آرام و بیتصنّع را پیش چشم مخاطب گذاشتهاند، فضای استعاریِ شعر، قابلیتِ تأویلِ آن را بالا برده و اندیشهای اعتراضی و اجتماعی را بیان کرده است.
این شعر را میتوان در گروه شعرهای خوب معاصر گذاشت، تنها دو نکته به نظر نگارنده رسیده که شاید ویرایش آنها باعث بهتر شدنِ شعر شود: یکی اینکه شاعر در جایی از لفظ گلستان و در جای دیگر از لفظ باغ استفاده کرده است، از آنجا که ساختارِ معناییِ شعر، در اکثر سطرها فضای باغ را تداعی میکند، بهتر است کلمۀ گلستان (حتی با این که تقریباً همان معنای باغ را میدهد) با کلمهای دیگر که مربوط به باغ یا باغبانی باشد جایگزین شود تا شعر خوشساختتر شود. نکتۀ دیگر این که، عبارتِ «… شق القمر نخواهد کرد» که یک عبارتِ کنایی است، صرفاً رسانندۀ یک معنا شده، در حالی که با توجه به قابلیتِ تصویرسازیِ شاعر که در سراسر شعر به چشم میخورد، میشد کاری کرد که این عبارت علاوه بر کنایی بودن، ارتباطی تصویری نیز با سه سطرِ قبلش داشته باشد.
شعر دوم :
ردیفِ این شعر (بلند است) از نوعِ ردیفهای نسبتاً غیر متعارف است، اما شاعر توانسته با استفاده از قافیههای متعارف که امکانات معنایی فراوانی را در اختیار میگذارند، بیتها را از سیطرۀ مطلقِ این گونه ردیفها دربیاورد و شعری روان و فارغ از قیدهای ردیف و قافیه بگوید، و همۀ اینها نشان میدهد که شاعر، آگاهانه یا از روی ذوقِ شاعریاش، دریافته است که ردیف و قافیه با آنکه از الزاماتِ غزلند، نباید آنقدر درشت و مشخص شوند که عباراتِ دیگرِ هر بیت را به هر قیمتی زیر سلطۀ خود درآورند؛ به بیان دیگر، ردیف و قافیه در این شعر، نسبت به کلماتِ دیگرِ هر بیت، فقط خاصیتِ موسیقاییِ بیشتری دارند، و این یک ویژگیِ خوب برای غزل است. تنها مسئلۀ نحوی که اصلاح آن میتواند باعث بهتر شدنِ شعر شود این است که: در سطرِ «فردا که خورشید آید» فعلِ التزامی به شیوۀ قدیمیِ آن استفاده شده و با کلِ بیانِ ساده و روان و امروزی شعر تناسب ندارد، در این موقعیتِ نحوی، بیاید به جای آید استفاده میشود. اما نکتهای دیگر که ممکن است برخی صاحبنظران ایراد بدانند، استفاده از «من را» به جای «مرا» است، ولی به نظر میرسد در دو سطرِ «من را ندیدی و من هم/ انکار کردم خودم را» این ایراد وارد نباشد، زیرا در اینجا شاعر روی خودِ کلمۀ «من» تأکید دارد.
شعر سوم:
در بسیاری از بیتها، ردیفِ «برود» در معنای حال یا آینده به کار رفته است که کاربردی قدیمی از فعلِ التزامی است و امروزه دیگر کاربردی در این موقعیتِ معنایی ندارد، مثلاً سطر اول را اگر به صورت سادۀ امروزی بخواهیم بگوییم این میشود: دست بردار نیست، همه آخر میرود (یا خواهد رفت)
البته در چند بیت وجه فعل درست است، مثلاً در بیتِ « آن قَدر شعر برای تو بخواند امشب/ تا دلت خسته شود حوصله ات سر برود» هر سه فعل، وجهِ درستی دارند.
بعضی بیتها از نظرِ فضای اتفاقها، با دیگر بیتها تناسب ندارند، به ویژه بیتِ «ساره مثل تو اگر ناز کند، ابراهیم/ با چه رویی به در خیمه ی هاجر برود؟» به طور کامل از ساختارِ عمودیِ شعر بیرون قرار گرفته و اگرچه از نظر مفهومی با کل شعر ارتباط دارد، اما به دلیلِ اشارۀ داستانیاش، در فضای این شعر غریبه است.
با همۀ اینها، همانطور که در اول مطلب اشاره شد، دو شعر دیگری که در تاریخهای بعد از این شعر سروده شدهاند نشان میدهند که شاعر، کاملاً از فضای این آشفتگیِ بیانی و ساختاری خارج شده، و قطعاً از تفاوتِ این شعر با دو شعر دیگر آگاه است.
شهرستان خنج...
ما را در سایت شهرستان خنج دنبال می کنید
برچسب : آذرمانی», نویسنده : خنجی up بازدید : 397 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 16:24