انتشار در۳۰ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱:۰۸ ب.ظ
سرویس:یادداشت
بدون دیدگاه
50 بازدید
رفتم اما برای…
دانیال افتخاری: امروز رفتم؛ گویا «دل» پیش از «عقل» دستور میداد که بروم. هوا گرمتر از روزهای قبل بود اما خیابان از جمعیت پر شده بود.
با حسی متفاوت رفتم و البته با دلی که روز به روز امیدش کمرنگ میشود!
رفتم در روزی که خیلیها آمده بودند. رفتم اما نه برای نشان دادن خود و نه برای ایستادن در صف اول و چفیهای بر گردن انداختن؛ هرچند چفیه را پاک و مقدس میدانم ولی مهم چیز دیگری است…
رفتم تا هرچند ناچیز دِینم را به مردان شجاع و قهرمان سرزمینم ادا کنم؛ باز هم میگویم ناچیز، چرا که آنان کاری کردند کارستان و در جنگی که هنوز هم آن را از دیدگاههای گوناگون تحلیل میکنند و مقصرانی برایش میسازند، مردانه ایستادند.
رفتم، نه برای خوشحالی عدهای ظاهربین و دلواپس، و نه نگران از قضاوت بعضی دوستانِ بُریده از ارزشها!. نرفتم تا مشتی بر دهان کسی بکوبم یا به دیگری- هر چند دشمنم باشد- درشتگویی کنم؛ چرا که همین حضورم و حضور دیگر دوستانم پیام روشنی برای خودی و غیر خودی و تمام دنیا دارد. تنها خواستم تا از عمق جان نام «حسین» را بر زبان آورم تا شاید انرژی و نیرویی باشد برای ماندن در راه مبارزه با ستم و پاس داشتن عدالت.
رفتم نه از ترس کسی یا به طمع گرفتن امتیازی؛ نه برای دفاع از تفکری یا شخصی بلکه برای حفظ میراثی که ۴۰ سال پیش امثال همین شهدا برایش از جان و مال مایه گذاشتند.
هرچند هنوز دلگیرم از دستاویز شدنِ دستاوردهای مردان نامآور میهنم و خسته از حرفها و شعارها و ظواهر تکراری؛ و هنوز چشمانم اشکبار است از دیدن چند مادر شهید که رنجهای زمانه و فراق فرزند عزیزشان، در چهرههاشان اثر گذاشته بود. اما دلم روشن است که در این سرزمین همچنان مردان و زنانی پاکسیرت و بیآلایش هستند که نمیگذارند فضا بسته و تکصدایی شود…
قطعاً پیکرهای پاک شهیدان گمنام، شور و شعوری دیگر به این دیار خواهد بخشید، انشاءالله
شهرستان خنج...
ما را در سایت شهرستان خنج دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : خنجی up بازدید : 390 تاريخ : جمعه 30 تير 1396 ساعت: 20:51