انتشار در۱۳ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱:۲۸ ق.ظ
سرویس:برگزیده ها
بدون دیدگاه
61 بازدید
گفت و گوی اختصاصی مجله «قدمگاه» با «نیما عالمیان» نفر اول پینگ پنگ ایران
اردوی لار یکی از بهترین اردوهای تیم ملی پینگ پُنگ بود
شمیم کامیاب: نیما عالمیان، نامی آشنا از خانوادهای ورزشکار و قهرمانپرور است. جوان متواضع ملیپوشی که با وجود سن کم، توانست مراتب قهرمانی را یک به یک طی کند. او زاده سوم دیماه ۱۳۷۱ در شهرستان بابل است. او و برادرش، نوشاد، را نوابغ پینگپنگ ایران مینامند.
وی به همراه دیگر اعضای تیم ملی پینگ پونگ ایران چند وقت پیش در قالب اردویی به لار آمد و در همان روزها فرصتی برای گرفت و گو با وی پیدا کردم. خلاصه این گفت و گو را بخوانید:
***
جناب آقای عالمیان، از خودتان برایمان بگویید.
خودمو معرفی کنم؟}میخندد}باشه. نیما عالمیان هستم؛ عضو تیمملی پینگپنگ ایران. پانزده سال است که پینگپنگ بازی میکنم. چهارده سال است که عضو تیم ملی هستم و مقامهای متعددی هم آوردم که آخرین و به نظرم بهترین و باارزشترین آن رفتن به المپیک بود.
دوره کودکی و نوجوانی چگونه گذشت؟ درسخوان بودید؟ اهل شیطنت چطور؟
والا دوران نوجوانیم، من یک ذره شیطون بودم. برادرم نوشاد که خودتون میشناسید خیلی از من بهتر بود؛ الان هم هست. هنوز هم خیلی بهتر از من هست.
چه زمانی و چگونه پینگپنگ را آغاز کردید؟ تاثیر خانواده و به خصوص پدر و مادرتان را در این زمینه چگونه ارزیابی میکنید؟
نوشاد از پنج سالگی پینگپنگ را شروع کرد، ولی من تقریبا از نه ده سالگی وارد پینگپنگ شدم. پدرم مربی من بود. عمویم هم مربی بود. پدر و عمویم حدود بیست سال عضو تیمملیِ ایران بودند. عمویم همیشه نفر اول ایران بود. و ما یک مقدار استعداد از آنها به ارث بردیم. البته مادرم هم پینگپنگی بود. ایشان هم خیلی به من کمک کردهاند. در مجموع، خانواده پینگپنگی بودیم و ورزش در خانواده ما موروثی بوده است. البته من حدود ده سال هم بی وقفه تمرین میکردم.
از پدر و عمویتان یاد کردید. اسمشان را بفرمایید.
رحمت و نعمت عالمیان. دو قلو هستند. دو تا از بازیکنهای خوب ایران بودند.
با توجه به اینکه خانواده پینگپنگی هستند، در خانه بازی میکنید یا بیشتر استراحت میکنید؟ برای هم کری هم می خوانید؟
آنطور که نه! درباره پینگپنگ زیاد صحبت میکنیم. به طوری که پدرم ۲۴ ساعت در حال تحقیق درباره پینگپنگ و مشاهده است. ولی خب من و نوشاد هر روز با هم تمرین میکنیم، مسابقه میدهیم، گیم میزنیم. کلا برد و باخت زیاد پیش میآید. کری هم در مجموع نه، نمیخوانیم. چون اینقدر با هم بازی کردیم که برایمان عادی شده است.
ایرادهای بازی را به هم یادآوری میکنید؟
صد در صد؛ همیشه.
از شما دو برادر به عنوان نوابغ پینگپنگ ایران یاد میشود. حستان را چگونه توصیف میکنید؟
خب ببینید؛ اینکه ما برادر ما در جهان خیلی به نفعمان شد. همه ما را میشناسند و به راحتی با عنوان «برادران عالمیان» معروف شدیم. در ایران هم خیلی زود سر زبانها افتادیم. برای المپیک هم که با هم انتخاب شدیم، این مساله تشدید شد. به هر حال این نکته مثبتی بود که شامل حال ما شد.
برای زندگی و پینگپنگ الگویی هم دارید؟
البته بیشتر خودم الگوی خودم هستم. اما درپینگپنگ سبک خاصی را دنبال میکنم که سبک بازیکنی چینی به نام «مالونگ» هست. او در حال حاضر، نفر اول جهان است. بازی او را خیلی دوست دارم؛ واقعا قوی هست. و در زندگی هم همان طور که گفتم، الگوی خودم بودم و الگوی خاصی نداشتم.
یک خاطره ورزشی خوب برایمان تعریف کنید.
در بلژیک، مسابقات جهانی قهرمان شدم. قهرمانی خوبی بود، فکرش را هم نمیکردم که در شانزده نفر پایانی باشم. اما نهایتا توانستم اول شوم. با این جایگاه، در جهان مرا شناختند. آن موقع از لیگهای سوئد، فرانسه و آلمان من را خواستند اما آن سالها من سرباز بودم و نتوانستم بروم.
و امروز خودتان را موفق میدانید؟
خب؛ در حال حاضر رنک اول پینگپنگ ایران هستم. ولی نوشاد رنک جهانی بهتری دارد. با اینهمه فکر میکنم جایگاهم نسبتا خوب است. من و نوشاد، اول دوم ایرانیم و فقط جایمان تغییر میکند. و خب در حال حاضر باید راضی باشم. البته میتوانم در جهان بهتر از اینها باشم.
برنامه شما برای پیشرفت و بهتر شدن رتبه جهانیتان چیست؟
به امید خدا، تا سال اینده اگه شرایط جور شود میتوانم در لیگ آلمان لژیونر شوم. اگر بتوانم به بوندسلیگا بروم، میتوانم در جهان جایگاه بهتری کسب کنم.
برخی میگویند موفقیت در جوامعی مثل ما، با وجود مشکلات عدیده، بسیار مشکل حاصل میشود؛ و با این دید کنار میکشند. دیدگاه شما چیست؟
خب مشکلات که همه جا هست. مشکل که نمیشود نباشد. در فدراسیون ها هم هست. مثلا در هیئت فدراسیون ما، قبلاً شرایط خیلی بهتر بود؛ بودجه هم بیشتر بود. الآن بودجه خیلی کمتر شده. مثلا ما قبلا اگر ده تا سفر خارجی میرفتیم، الآن این تعداد سه یا چهار سفر شده است. خب این هم برای ما مساله است. اگر ما بخواهیم پیشرفت کنیم، باید حداقل سالیانه ده مسابقه خارجی داشته باشیم، اردوهای خارجی داشته باشیم. چون پتانسیلش را داریم، با همین کارهای ساده، حتی میتوانیم در جهان مقام بیاوریم. ولی خب یک سری مشکلات و محدودیتها هست که این اتفاق نمیافتد. این مشکلات همهجای دنیا هست؛ ولی خب اگر خود فرد بخواهد، میشود آن را رفع کرد. من برای رفع مشکلم، با هزینه شخصی به کمپهای خارجی رفتهام. به نظر من، خود آدم باید به فکر خودش باشد.
این مساله که برای موفقیت بیشتر دغدغه دارید، مردم ایران را خوشحال میکند. ما قدمگاهیها موفقیت روزافزونتان را از خداوند خواستاریم.
سپاسگزارم.
مساله دیگری که این روزها، افراد مشهور را آزردهخاطر میکند؛ بازار داغ شایعات است. این مساله، گریبانگیر شما هم شده؟ چطور با آن کنار میآیید؟
بله خب؛ شایعه زیاد میشود. همه جای دنیا هم هست. درست نمیدانم؛ بعضی از مردم ایران هم اینجور هستند که شایعه درست میکنند. این مساله کامنتهای توهین آمیز آزاردهندهتر است. مثلا من یک بازی را المپیک باختم؛ خیلی توهین کردند. خب برخی در جریان قضایای ما نیستن که مثلا ما حتی همینکه برای اولین بار دو سهمیه برای المپیک کسب کردیم، یکی از بزرگترین کارها را انجام دادیم. قبلا با تلاش بسیار و به سختی یک سهمیه به دست میآوردیم. ما در المپیک باز حتی یک برد هم آوردیم؛ ولی خب به محض اینکه یک باخت بیاوریم، این شرایط پیش میآید. عموما افرادی که در جریان قضیه نیستند، میگویند حتما باید ببرید؛ ولی آن دسته که در جریان هستند، سختی کار را متوجه میشوند.
بنابراین کامنتهای صفحهتان را میخوانید. فرصت کافی برای خواندنشان دارید؟
بعضی اوقات اگر وقت کنم، سری میزنم و میخوانم.
کامنت دلگرم کننده هم قاعدتا دارید.
بله بله؛ از اون طرفش هم هست. نظرات مثبت هم زیاد میبینیم و خیلی ممنونم از آنهایی که به من دلگرمی میدهند. بالاحره نظر مثبت و منفی همه جا هست و باید با آن کنار بیاییم. من آدم انتقادپذیری هستم. درست است که در المپیک بد بازی کردم؛ ولی خب حریف رنک بالاتری نسبت به من داشت و بنابراین شانس بیشتری هم برای برد داشت. ما هم سعی خودمان را کردیم اما نشد. امیدوارم فرصت بعدی به یاری خداوند محقق شود.
انشاءالله. آقای عالمیان میانهتان با کتاب خواندن چه طور است؟ اهل مطالعه هستید؟
حقیقتش را بخواهید کم؛ خیلی کم؛ اما به زبان انگلیسی علاقه دارم. اگر بخواهم کتاب بخوانم، انگلیسی میخوانم. البته مسلط نیستم ولی میتوانم صحبت کنم. به کتاب داستانی هم علاقه دارم.
فکر میکنم برای زندگی روزانهتان برنامه منظمی داشته باشید. این برنامه تحت تاثیر پینگپنگ تنظیم شده یا زمان کافی برای پرداختن به جنبههای دیگر زندگی هم دارید؟
درسته؛ زمان خالی خیلی کم دارم و اکثرا تحت تاثیر پینگپنگ هست. خب اولویت نخست من پینگپنگ است. از خواب که بیدار میشوم سعی میکنم تمریناتم را انجام بدهم؛ بعد به کارهای دیگر برسم.
اهل ورزش دیگری هم هستید؟
به صورت تخصصی که در پینگپنگ فعالیت میکنم. ولی ورزشهای دیگر هم انجام میدهم. فوتبال خیلی دوست دارم. بدنسازی انجام میدهم. اکثرا زمان بیکاری و تفریح همین کارها را انجام میدهم. بچه که بودم فوتبال زیاد بازی میکردم.
تماشای فوتبال چطور؟ معمولا کدام بازیها را از دست نمیدهید؟
البته. فوتبال میبینم.الکلاسیکو رو پیگیری میکنم. از ایران تیمملی را همیشه میبینم اما فوتبال باشگاهی را پیگیری نمیکنم.
رنگ مورد علاقهتان کدام است؟
مشکی یا آبی.
آبی استقلالی؟
من استقلالی نیستم. فقط آبی را دوست دارم.
این یعنی پرسپولیسی هستید؟
نه؛ پرسپولیسی هم نیستم. اصلا فوتبال باشگاهی ایران را از سر تعصب دنبال نمیکنم. فقط آبی را به قرمز ترجیح میدهم.
بعد از هر برد یا باخت معمولا چه حسی دارید چه کار میکنید؟
خب اولش خیلی خوشحال هستیم. اگر فرد خاصی را خوب برده باشیم، واقعا خوشحال میشویم. باخت خیلی سخت است ولی برد خیلی شیرین. بردها از بهترین لحظاتاند و باختها از بدترینها. بعد هر برد حتماً با پدرم تماس میگیرم ولی وقتی میبازم ترجیح میدهم با کسی صحبت نکنم و بیشتر فکر کنم تا دلیل باختم را پیدا کنم و دفعه بعد بتوانم بهتر ظاهر شوم.
بهترین لحظه ورزشیتان کی بوده؟
در همان انتخابی المپیک که فینال با نوشاد بودیم. البته در عین حال بهترین و بدترین لحظهام بود. واقعا لحظه خاصی بود ولی خب چون نوشاد رو برده بودم و نوشاد انتخاب نشد، ناراحت بودم. فکر میکنم بهترین لحظه ورزشیام زمانی بود که نوشاد از آسیای مرکزی توانست کسب سهمیه کند، که این خود بسیار دشوار بود. در آن دوره، من از آسیای میانه انتخاب شدم و نوشاد از میان چشم بادامیها توانست کسب سهمیه کند.
بدتدین لحظه چطور؟ بعدش چه کردید؟
انتخابی المپیک لندن، من با آقای اخلاقپسند بازی میکردم. سه هیچ جلو بودم، تقریبا بازی تمام شده بود اما باختم. آنجا شانس انتخابی داشتم. بعدش هیچکاری نکردم. فقط خیلی ناراحت شدم. پنج سال پیش بود، سنم هم پایین بود. البته زیاد متوجه نشدم اما الآن که فکر میکنم از دست دادن آن شانس خیلی بد بود.
دیدگاه اطرافیان درباره برد و باختتان، چقدر روی شما تاثیرگذار است؟
زیاد تاثیر نمیگذارد. معمولا من کار خودم را دنبال میکنم. سعی میکنم به چیزی که در فکرم دارم و هدفم هست برسم. در مجموع، درصد تاثیرش کم است.
این کلمات شما را به یاد چه میاندازد؟
سرسخت ترین حریف : حریفای ژاپنی
به یاد ماندنی ترین بازی : لیپینگ؛ بازیکنی اهل چین. ایشان را توانستم چهار بر یک ببرم.
شکوهمندترین لحظه : در بلژیک اول شدم.
سخت ترین برد : برد حریفان چینی. آنها به اندازه جمعیت ایران بازیکن پینگپنگ دارند و همه چیز را قلع و قمع میکنند.
شیرینترین لحظه : قهرمانی جهان. البته این کار واقعا سخت است و به نظر من اگر اتفاق بیفتد، پینگپنگ هم تمام میشود.
تصمیمی برای تاسیس آکادمی پینگپنگ و آموزش آن به ردههای سنی دارید؟
در فکرش هستیم. به امید خدا، بعد از بازی حرفهای، که از تهران رفتیم، با نوشاد آکادمی میزنیم. فعلا پینگپنگ را ادامه میدهیم و منتظر قهرمانی هستیم.
تا حالا درگیر غرور شدید؟
نه؛ غرور چیز خوبی نیست و من غرور ندارم. من اینجوری نیستم، معمولا آدم گرمی هستم. شاید نسبت به نوشاد یک مقدار مردمیتر باشم. اگر کسی بخواهد عکس بگیرد میگویم بیا نزدیکتر. بیشتر انعطاف پذیرم و معمولا غرور ندارم. البته خب برای بعضی افراد هم باید غرور داشت.
به ازدواج فکر کردهاید؟
تا حالا بهش فکر نکردهام. نوشاد وقتی ازدواج کرد، دورهای افت کرده بود که بعد از ازدواج طبیعی است. چون درگیر مراسم عروسی است. ولی خب این برای نوشاد قدری زود بود. البته الآن بعد از دو سال بهتر شده و به دوران اوجش بازگشته. من این کار را نمیکنم و صبر میکنم تا وقتش برسد.
معیاری هم دارید؟
بیشتر خانواده. به نظرم ازدواج بیشتر وصلت بین خانوادههاست. دو خانوادهای که با هم تفاهم نداشته باشند، مشکلاتی از جمله درگیری ذهنی. را ایجاد خواهد کرد.
چند کشور و شهر جهان را دیدهاید؟ چه ویژگی خاص و جالبی را از فرهنگهای مختلف همیشه در ذهن دارید؟
به نظرم ژاپن یکی از کشورهایی هست که خیل خوب بود. مردم صادق و محترمی هم دارد. واقعا من را تحت تاثیر قرار دادند. در این کشور، من یک کفش نو خریدم و سه روز با آن راه رفتم. نوی نو مانده بود و حتی کف آن خاکی نشده بود. اینقدر این کشور تمیز و پیشرفته است. مراکش هم رفته ام. کازابلانکا بسیار زیبا بود. مردم کوچه بازار بامعرفتی دارد.
در ایران چه شهری؟
در ایران بابل دیگر؛ بابلسر را دوست دارم. هیچوقت تهران را برای زندگی به آن ترجیح نمیدهم. کلا هم تهران را دوست ندارم اما برای ادامه فعالیت ناگزیریم.
و چطور شد که به لار آمدید؟
ما سوئد بودیم که شنیدیم اردویی در لار برگزار شده. واقعیتش را بخواهید من اصلا نمیدانستم لار کجاست. و به ما گفتند جایی هست به نام لار در استان فارس. ابتدا ناراحت هم شدیم. گفتیم لار کجاست؟ کجا بریم؟ آن موقع خیلی هم اعتراض کردیم که این اردو برگزار نشود ولی در نهایت و بهناچار به اصرار فدراسیون آمدیم. وقتی آمدیم از سرسختی که نشان داده بودم، پشیمان شدم. کار مثبتی انجام دادند و سنگ تمام گذاشتند. از آنها ممنونم که اینقدر به ما اهمیت دادند و خوشحالم که این اردو را برگزار کردند. از این پس اگر اردویی برای لار گذاشته شود، من اولین نفری هستم که آمادهام.
چه چیزی از لار در ذهنتان خواهد ماند؟
همه چیز عالی است. مردمانش بامعرفت و فوقالعاده خوب هستند. این یکی از بهترین اردوهای من بود.
و برای قدمگاهی هایی که این مصاحبه را میخوانند، چه ارزویی دارید؟
آرزو میکنم مردم وارد ورزش بشوند و از این راه به موفقیت برسند. این را خیلی دوست دارم. حتی اگر بتوانم به یک نفر در رشته خودم کمک کنم تا به جایگاه بالایی مثل قهرمانی و عضویت در تیمملی و حتی عرصههای بالاتر برسد.
حرف اخر؟
از شما خیلی ممنونم ک با من مصاحبه کردید. من را قابل دانستید. دوست دارم از مادرم تشکر کنم. همیشه پشتیبانم بوده و تمام کارهایم را انجام داده؛ طوری که وقتی به خانه برمیگردم، هیچ دغدغهای ندارم. مادر و پدر همیشه و در همه زمینهها، پشتیبان من بوده اند. واقعا اگر پدرم نبود، ما به اینجا نمیرسیدیم. او همیشه حق ما را گرفته و پشتیبانمان بوده است.
از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید سپاسگزارم.
*این گفت و گو پیش از این در شماره چهارم دوماهنامه قدمگاه درج شده است.
شهرستان خنج...
ما را در سایت شهرستان خنج دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : خنجی up بازدید : 262 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 11:01